عمه ابی وسط دردودل من چنان خندید هیچ وقت یادم نمیره ازخدا میخوام اشک خودش ودخترش دربیاره.. و اوندفعه هم گفت عزیزم وظیییفه شه که خرج ننه بابای الدنگش کنه ....خدایا یه کار کن دامادهاش از گلوی زنشون بزنن
چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ
- ۰۲/۰۵/۱۱
- ۱۱ نمایش